چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۹

بچگيام

ريشه هاي دُنت ساكسيد من شايد از همونجايي پا گرفت كه دوچرخه سواري رو ياد نگرفتم ، شنا رو ياد نگرفتم
تو اون سني كه همه بچه ها ياد گرفتن من ولي بلد نشدم من عقب موندم انقد عقب كه انگار باورم شده تا آخر عمر نميشه يادشون گرفت
نه كه سوار دوچرخه نشم چرا يه دوچرخه بود كه از اولين فرزند خانواده رسيده بود به من كه چهارمين بچه بودم . خب سوارش مي شدم ولي سايزم نبود كه يا كوچيك بود يا بزرگ . چرخ كمكي نداشت كه . بابايي نبود كه بياد پشت دوچرخه رو بگيره كه من دوچرخه سواري ياد بگيرم . مي خوام بگم نبود هيچ حمايتي نبود اصلن هيچكي حواسش نبود اِ خب اين بچه هم بايد دوچرخه سواري رو ياد بگيره پس فردا ضايع نشه تو مدرسه تو دبيرستان جلوي دوس پسرش جلوي خودش .....
راهكارم اين بود كه برم بالاي پل دم حياط از اونجا سُر بخورم بيام پايين يني يه شيب 15 درجه رو . مي خوام بگم خودمو گول زدم ، خودمو گول زدم وقتي قبول كردم من از عهدش برنميام وقتي قبول كردم اينجا قرار نيست كسي حواسش به دوچرخه يادگرفتن تو باشه
و اما شنا يادنگرفتنم از اونجا بود كه سارا و يلداي همسايه بغلي هر سال مي رفتن كلاس شنا برنزه هم ميشدن ولي ما هر چي به مامان ميگفتيم ما رو هم بفرست ميگفت پول نداريم ،‌كلاساش گرونه . اگه خيلي لطف شامل حالمون ميشد بايد تفريحي 600 تومن ميداديم يه جلسه ميرفتيم استخر ما آب بازي ميكرديم اونا شنا ! همين شد كه كلاس شنا عقده ي هرسال تابستونِ ما شد تا هنوزم كه هنوزه باورم بشه من در رده ي آدمايي نيستم كه شنا ياد بگيرن من حتي باورم شده الانم كه خودم اين همه پول دارم ولي بازم پول كلاس شنا رفتن ندارم . من نسبت به شنا كردن هم عقده دارم . مامان ما اونقدا هم بي پول نبود كه حتي براي يه سال نتونه ما دو تا رو بفرسته كلاس شنا . پولشم داشت باور كن داشت ولي ما بايد سخت بزرگ مي شديم ما بايد عقده اي بار ميومديم ما بايد ياد ميگرفتيم خيلي كارا رو تجربه نكنيم .
اينا گذشته مي دونم نبايد كل عقده هام بيفته گردن بابايي كه توجه نكرد يا ماماني كه گدا بازي در مياورد . بايد گذشت ولي وقتي ديروز بهم گفتي شما اصلن كارايي كه همه تو بچگي ياد گرفتنو ياد نگرفتين مثل دوچرخه سواري و شنات . نتونستم همه اينا رو بگم كه روشنت كنم آقا جون ما از اون خانواده‌هاش نيستيم ، نبوديم

هیچ نظری موجود نیست: