دوشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۹

روزاي لعنتي

با توجه به محاسباتي كه كردم تصميم داشتم اين ماهِ آخري باشه كه ميام اينجا سرِكار .
بنابراين هر روز دارم با آژانس ميام كه يه ربع ساعت بيشتر بخوابم و وقتي 7 تومن پول آژانس ميدم بگم كون لقش ماهِ آخرمه.
اتفاقاتي افتاده كه اينجا و آدماش از ديروز كه نيومدم شركت چندش آورترشده اونقدي كه دارم فك ميكنم هر چه زودتر از اينجا بِكَنم و برم . آدماي اينجا خيلي احمق و بچه ان اونقدي كه فقط به خودشون آسيب نمي رسونن بلكه من هم مورد حمله قرار مي گيرم. مطمئنم از اين برداشتم هيچ وقت پشيمون نميشم.
اصلن راستشو بخوام بگم اينا رو دارم اينجا مي نويسم كه هر وقت از كار جديدم پشيمون شدم هر وقت پول در نياوردم توش ياد اين روزاي لعنتيِ اينجا بيفتم .....

هیچ نظری موجود نیست: