دوشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۹

اي بي معرفت ،‌كجايي تو ؟

آدم نشسته بيكار در حال چرت پشت ميز ، ياد يكي از دوستاش مي افته كه مدت طولانيست از هم بيخبرن ، اتفاقن هم دفه ي آخر طرف پيچوندتت . ولي حالا بنا بر احساسات بالا زده يه مسيجي يا يه زنگي يا پي امي چيزي ميدي كه هي فلاني چطوري ؟!‌
اولين حرفي كه يارو ميزنه اينه : اي بي معرفت!
ميخوام راجع به اين اي بي معرفته بگم اين كه چه قد ضدحاله اين كه آدم همونجا به خودش ميگه گه خوردم كلن سراغتو گرفتم!
نمي دونم نكنه توقع دارن آدم بشينه بگه نه بابا من بي معرفتم يا تو ،‌يادته آخرين بار.....(كليشه) و همينطور مكالمه هوق هوق ادامه پيدا كنه بي كه معلوم شه بابا اصلن بنابر چه احساسي من سراغتو گرفته بودم. مي خواستم بگم دلم تنگ شده بعدشم تو برو واسه خودت من واسه خودم هيچم نمي خوام ارتباطمونو دوباره پررنگ كنم ،‌اصلن زنگ زده بودم ياد اون خاطرهه بيفتيم با هم شاد شيم بعدشم خدافظي كنيم نه از قبلن مي خواستم بگم كي اول كي رو طرد كرد نه از برنامه هاي بعدن كه همديگرو بيشتر ببينيم
فقط مي خواستم حسمو مشترك كنم باهات شايد
-خلاصه انقد بي معرفت نباش ببينمتا
-باشه ، حتمن يه برنامه ميذاريم
_خدافظ
_خدافظ

ضدحال تر از اين نميشه به نظرم

هیچ نظری موجود نیست: